اُپ آرت یا هنر دیدمانی:
واژهی اُپ آرت
اُپ آرت یا هنر دیدمانی:
واژهی اُپ آرت (مخفف Optical Art) مفهوم وسیعی دارد كه نمیتوان آن را به مرز مشخصی محدود كرد. این واژه مخصوص یك سبك خاص و یا یك نوع اثر هنری خاص نیست، بلكه مفهومی وسیعتر و عمیقتر در ورای این واژه نهفته است.
اُپ آرت، سبكی هنری بود كه بعد از پاپ آرت پدید آمد. (سبك پاپ آرت در شمارهی بیست و دوم مهر معرفی شد). شرح دقیق این واژه همانطور كه گفته شد، بسیار مشكل است، زیرا درون این گرایش هنری، گرایشهای بیشمار دیگری نیز وجود دارد. این سبك، تركیبی از علم و هنر است،به عبارتی میتوان گفت كه وجوه علمی در آثاری كه به این سبك خلق میشوند، قابل تشخیص هستند. هنرمند این سبك در آثاری كه خلق میكند، تأثیرات مختلفی را كه در بیننده ایجاد میشود، مد نظر دارد و هدف وی این است كه تماشاگر را به نوعی در جریانی كه اینگونه تصاویر قصد بیان آن را دارند، وارد كند. گاهی در آثاری كه به این سبك خلق میشود، مخاطب دو و یا چند تصویر مختلف را درون یك تصویر تشخیص میدهد و از این مشاهده، كه به نوعی یك بازی فكری ست غرق در لذت میشود.
اُپ آرت درواقع یك سبك نقاشی انتزاعی بود كه از خطاهای بصری و دیگر جلوههای دیدمانی بهره میگرفت. این سبك كه در دههی 1960 در ایالات متحده پدیدار شد، عموماً از رنگهای درخشان و انتزاعات هندسی درهم فشرده استفاده میكرد و بر مد، طرحهای تبلیغاتی و دیگر جنبههای فرهنگ همگانی دورهی خود، تأثیر زیادی داشت. مهمترین منبع الهامبخش اُپ آرت كارهای یوزف آلبرس، هنرمند امریكایی ـ آلمانی، بهویژه مجموعهی بزرگداشت مربع او بود. شكل (1) آلبرس در این مجموعه، كه در مدت زمانی بیش از 25 سال پدید آمد، مربعهایی را نقاشی كرد كه به گونهای در داخل یكدیگر قرار گرفته بودند كه بتوانند وارسیونهای رنگ و اندازه و مكان را به نمیش درآورند. تكنیكهای اُپ ارت بعد از یك دوره غیبت طولانی، دوباره به وسیلهی جمع كوچكی از نقاشان انتزاعی در دههی 1980 احیاء گردید.
تاكنون كسی نتوانسته است به درستی تعریفی جامع و كامل از این هنر ارائه دهد كه در بر گیرندهی مفهوم این سبك باشد. در سال 1964 مقالهای از نویسندهای مجهولالهویه منتشر شد كه عنوان آن «اُپ آرت: تصاویری كه به چشم یورش میبرند» ذكر شده بود. گرچه این تعریف تا حدودی صحیح به نظر میرسد، اما نمیتوان گفت كه كاملاً منطبق بر واقعیت است. زیرا اُپ ارت فقط محدود به چنین تصاویری كه نویسنده شرح داده، نمیشود. در اُپ آرت، تحریك شبكیه، مهمترین وسیله و معمولاً تنها وسیلهی ارتباط است و هدف از آن، ایجاد واكنشهای بصری فیزیولوژیك در تماشاگر است. همانطور كه از این مطلب استنباط میشود، بسیاری از كارهای هنر دیدمانی، چیزی بیش از بازیهای زیركانهی ادراكی (یا خطای باصره) نیستند. البته این آثار در بلندمدت نتوانستند اعتبارشان را حفظ كنند و فقط معدودی از آنها توانستند موقعیت خود را بهعنوان یك اثر هنری حفظ كنند، و از آن میان تنها استثنای درخور توجه، كار بریجیت رایلی بود (شكل 2) این بانوی هنرمند در سال 1960 اقتباس از نمودارهایی را آغاز كرد كه دانشمندان از طریق آنها، فرایندهای ادراكی را مطالعه میكردند، او بعد از تجربههای هرچه ظریفكارانهتری در این حوزه، رفته رفته رنگمایههای خاكستری و سپس سایر رنگها را نیز در كارش وارد كرد. محركهای دیدمانی، هیچگاه فینفسه، هدف او نبودند. رایلی در آثارش، عناصری را برمینگرد كه بهعنوان بخشی از طبیعت به كار میگیرد، مانند عناصر تشكیل دهندهی یك منظره: درختها، ابرها، تپهها و رودخانهها و با درهم رفتن آنها، چنان پدیدارهای سحرانگیزی میآفریند كه بسیار بیش از سر جمع عناصر فرمی و رنگی یك مجموعهاند، بیشك این تصاویر، بیش از تأثیرگذاری علمی، دارای تأثیر برانگیزی غنایی و شاعرانهاند.
در آغاز رواج این سبك، فقط هنرمندان اروپایی بودند كه به این سبك نقاشی میكردند، امابعدها هنرمندانی از امریكای شمالی نیز به جرگهی آنان پیوستند كه بهعنوان مثال میتوان از بریجیت رایلی و یوزف آلبرس نام برد.
اُپ آرت در دههی 70 به صنعت پارچهبافی نیز راه یافت، اما باید متذكر شد كه این هنر هرگز محبوبیت پاپ آرت را كسب نكرد.
ویكتور وازارلی (Victor Vasarly) و اُپ آرت:
شاید بتوان گفت كه وازارلی، مهمترین هنرمند سبك اُپ ارت است، زیرا وی از همان آغاز در این سبك، بسیار فعال بوده و همواره گرایشهای جدیدی در این زمینه خلق میكرد. نمیتوان به سادگی ادعا كرد كه وی فقط در این زمینه نقاشی میكشید و طرحهای جدیدی ابداع میكرد؛ چراكه در ورای هركدام از نقاشیهایی كه میكشید، فلسفهای نهفته بود. او عمیقاً به وجوه علمی نقاشیهایش توجه داشت و درواقع نوعی هنر علمی را دنبال میكرد. علاوه بر این وازارلی همواره تلاش میكرد كه هنرش برای همه قابل فهم باشد؛ یعنی نیازی نبود كه بیننده معلومات قبلی و یا سابقهی ذهنی مشخصی داشته باشد، بلكه با دیدن آثار وی به سادگی از آنها لذت میبرد. این هنرمند در كنار آثاری كه خلق میكرد، همواره افكار و نظراتاش را مینوشت و در دسترس عموم قرار میداد. این متون در نشریات بیشماری در امریكا و اروپا به چاپ میرسید.
بیوگرافی:
ویكتور وازارلی در سال 1908 در شهر «پِش» در مجارستان متولد شد. وی ابتدا در آكادمی بوداپست پزشكی خواند و سپس زیر نظر الكساندر بورتنیك به فراگیری هنر پرداخت. در سال 1930 به پاریس مهاجرت كرد. كار خود را با گرافیك و هنر تبلیغاتی آغاز كرده و در 1944 به نقاشی پرداخت. اندكی بعد، نمایشگاههای مكرر خود را در گالری دنیس رُنه برپا كرد.
وی از سال 1947 منحصراً روی هنر كنستروكتیو هندسی كار كرد. وازارلی فرمهای رنگین پیش ساختهای را برای جفتكاریهای مختلف پدید آورد تا به كمك آنها بتواند هنر ارزان و قابل تكثیری را تولید كند. وی در اواخر دههی 1950 و در دههی 1960 به كسب جوایز بینالمللی متعددی نایل آمد. وازارلی مبتكر اصلی و یكی از آفرینشگران هنر دیدمانی به شمار میآید. او از سال 1961 عمدتاً در جنوب فرانسه میزیست و دو موزه در پُروانس به نام وی نامگذاری شدهاند. همچنین یك موزه در زادگاه وی، شهر «پِش» مجارستان به نام وازارلی وجود دارد. این هنرمند 6 سال پیش، یعنی در سال 1997 در پاریس درگذشت.
جهت دانلود مقاله،روی لینک زیر کلیک فرمائید.